دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۱ - ۰۶:۰۹
۰ نفر

معصومه سپهری*: چشم‌هایش عجیب پرحرف بود. بلد نبود بنویسد.

معصومه سپهری - نویسنده

بلد نبود حرف‌های قلمبه بزند، در عوض کارهایی می‌کرد که فکرش هم طاقت می‌خواست؛ از همان نخستین صبحی که دل به دریا زده و گفته بود با تو می‌آیم، از همان ماهی که نذر کرده بود ردش نکند و بپذیردش، از همان لحظه لطیفی که به صدشوق مهیا شده بود برای همراهی با جانبازی که زخم‌های جنگ او را از گردن، قطع نخاع کرده بود، از همان وقت که پای سفره ساده عقدشان، بله گفته بود، به آن زندگی بسیار متفاوت... از همان صبح سپید همراهی... می‌آید بلندش می‌کند و یک‌یک لباس‌هایش را مرتب و تمیز می‌پوشاندش؛ شلوار اتو کرده را با چه زحمتی تنش می‌کند، دکمه‌هایش را با چه صبری می‌بندد.

زود بلد شد چطور بغلش کند که اذیت نشود. چقدر مواظب اوقاتش بود. برای این زن همه‌‌چیز با ساعت همسفر زخمی‌اش تنظیم می‌شود؛ آبش می‌دهد، موهایش را هم خودش شانه می‌زند، بند کفش‌هایش را همیشه مثل پروانه‌ها گره می‌زند، غذا را چه خوب به او می‌خوراند. وقت خوابش را، وقت خستگی‌اش را، وقت نمازش را، وقت ورزش و مطالعه‌اش را...، همه را باید از حرکات او بخوانی.

بعضی شب‌ها یادم می‌افتد زنی که همراهی یک جانباز قطع نخاع گردنی را پذیرفته و راهی این سفر شده است هر شب چندبار از خواب بیدار می‌شود تا همسرش را از این پهلو به آن پهلو بغلطاند؟ دو بار، سه بار یا... آخر نمی‌دانید این زخم بستر چه زود می‌آید و چه دیر می‌رود.

همین زن یک روز به من گفت: تو هم اگر حرف ما رو ننویسی پس کی می‌خواد بنویسه؟ آن وقت من سکوت کردم. گرچه خودم به‌عنوان همسفر یک جانباز نخاعی می‌توانم حس و حالش را درک کنم اما نمی‌دانم چه پاسخ دهم. ما نه‌تنها در همراهی با جانبازان، که در احیای آنچه بر آنها گذشته نیز تنهاییم. نمی‌دانم نوشتن از متن جنگ از زبان رزمندگان و راویان مهم‌تر است یا نوشتن از پیامدهای جنگ که کمتر کسی آنها را عمیق و دقیق می‌شناسد.

بعد از نوشتن دوکتاب حجیم از خاطرات دو رزمنده، گمان می‌کنم اگر خاطرات همسران جانبازانی که شرایط سختی دارند، درست نوشته ‌شود، بسیاری از آدم‌هایی که جنگ برای آنها مناسبتی تقویمی و تکراری است خواهند فهمید چقدر در در‌ک مبارزه این زنان نستوه ناتوان و کوچکند؛ زنانی که راه ناتمام رزمندگان مجروح را با بذل جان و جوانی‌شان در روزگاری که غفلت همه‌گیر شده است، مردانه طی می‌کنند. به‌عنوان خواهر کوچکشان دست مهربان همه آنها را که در گمنامی و غریبی در تلاشند، می‌بوسم و برای خستگی‌ها و دلتنگی‌های ناتمامشان، نگاه مهربان خداوند را آرزو می‌کنم که به تنهایی کافی‌ است.

*نویسنده « لشکر خوبان » و «نورالدین پسر ایران»

کد خبر 185587

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز